نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست
نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست
گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست
فقــــط آرزو مـــی کنم کــــه بمیرم
پس از آن بهشت و جهنمّ مهم نیست
همان وقت رانده شدن به زمین ... آه !
بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست
بیا تا علف هــــای هرزه بکاریم
اگر مرگ گلهای مریم مهم نیست
ببین! مرگ هم شانس می خواهد ای عشق
فقط خوردن جامی از سم مهـــم نیست
نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست،
گرفته دلـــم از دو عالم ، مهم نیست,
بمانم ، بخوانم ، برقصم ، بمیرم ...
دگر هیچ چیزی برایم مهم نیست
سیدمهدی موسوی
[ چهارشنبه 94/2/30 ] [ 1:27 عصر ] [ احمد ترکاشوند ]
[ نظرات () ]