پادشاه فصل ها
باغبان و رهگذاری نیست
باغِ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زِ چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغِ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟!
داستان از میوه هایِ سر به گردون سایِ اینک
خفته در تابوتِ پستِ خاک می گوید.
باغ بی برگی خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسبِ یال افشانِ زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها
پاییز
م.امید